۱۳۸۸ شهریور ۳۱, سه‌شنبه

یک دختره هست که خیلی گیج شده، هیچکس خوب نمیشناسدش
خیلی وقته همش داره حرص میخوره،
حرص خیلی چیزارو، شاید هم چیزای خیلی الکی
همش تو نگاهش غمه
نمیتونم طولانی تو چشماش خیره بشم، خودش هم نگاهش رو میندازه جای دیگه وقتی حرف میزنه
به خودش حق نمیده، فقط یک عالمه سؤال داره، از حرفاش پیداست
کاراش هیچ وقت تموم نمیشه،چون تمرکز نداره
هدف داره ولی جون نداره
یک کم از آدما بدش میاد،
مخصوصا اونایی که نصیحت میکنن هی در حالیکه فقط ادعا میکنن و در واقع نمیفهمن!



هیچ نظری موجود نیست: