فروردین 86 خواستم که دیگه تنها نباشم
انگار خواب بودم
در کمال ناباوری وبا مخالفت اکثریت خواستم که ما بشم
غافل از اینکه کسی اینو نمیخواست
مردمیدونی وجود نداشت
اولین های من شروع شد
تابستون 86/
خیلی چیزا عوض شد
غافل بودم از اینکه کسی قدر من و لحظه های منو نمیدونه
شب های سختی گذشت با اینکه من ما شده بودم
اینجا بود که فهمیدم فرقی نداره ما شدنم با من بودنم
تابستون 87/
شب هایی که خواب نداشتن
منی که تنهاییش ترک خورده بوداولین هایی که زهرمار بودن
بیچاره تنهاتر شده بود انگار
تابستون 88/
همه چیز تموم شده
منی که جونی واسش نمونده
تنها مونده با یک عالمه خاطره
خسته ست از دنیا و بازی های آدم هاش
منتظر نیست دیگه
میخاد که تموم بشه فقط
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر