گاهي دلم مي گيرد،
از آدم هايي كه در پس نگاه سردشان
با لبخندي گرم فريبت مي دهند...
دلم مي گيرد،
از خورشيدي كه گرم نمي كند...
و نوري كه تاريكي مي دهد
ازكلماتي كه چون شيريني افسانه ها فريبت مي دهند...
دلم مي گيرد،
از سردي چندش آور دستي كه دستت را مي فشارد...
و نگاهي كه به توست و هيچ وقت تو را نمي بيند
از دوستي كه برايت هديه دوبال براي پريدن مي آورد
و بعد پروازرا با منفورترين كلمات دنيا معني مي كند....
دلم مي گيرد از چشم اميد داشتنم به اين همه هيچ
گاهي حتي
از خودم هم دلم ميگيرد...
(دکتر شریعتی)